روز نوشت های درخت سرو و جوانه کوچولو

روز نوشت های یک مامان تازه کار که سعی می کنه مادر خوبی باشه :)

تبلیغات تبلیغات

زندگی

میگن گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره من میگم از سه صبح تا 11 ظهر یه فسقلی بغل گوشت نق نق نکرده که کلا زندگی یادت بره... دیشب حوالی یک هانا خوابید و منم بیهوش شدم... ساعت سه خانم کوچولو بیدار شد... و این داستان ادامه دارد بعد حوالی ساعت 5 که داشتم پوشکش رو عوض میکردم به رضا میگم ما بهمن ماه اشنا شدیم یا اسفند ماه؟ جفت مون زدیم زیر خنده 😂 کلا زندگی فراموش مون شده... بعد بابا میگه یادت میاید دخترخونه بودی بهمن ماه اول از همه باید میرفتی خرید عید؟ امسال هم هانا
برچسب‌ها: دخترخونه
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها